۱. این ماهی قرمزهای سفره هفتسین که دم عید میخریم، بازه توجهشان نه ثانیه است. مغزشان بیشتر نمیکشد. تا نه ثانیه تمرکز میکنند و بعد حواسشان پرت میشود و میروند. غذا که میریزید تندتند میخورند و چند ثانیه بعد چنان دارند میچرخند انگار که این خورشت ارسالی را سالها پیش بود که ریخته بودند توی تنگ. ما البته آدمیزادیم و قابل مقایسه نیستیم، ولی حالا اگر خواستید مقایسه کنید، بازه توجه ما آدمها موقع اینترنتبازی هشت ثانیه است. همین است که پست خواندنمان مثل غذا تک زدن ماهی قرمزهاست. تند از یکی میرویم به دیگری. با انگشت سریع مطلبی یک کانال را میچرخانیم و معمولا پست دوم را که میخوانیم، هنوز لبخند پست اول کاملا منعقد نشده. به عنوان استعاره هم نمیگویم، جدی است. آدمها پست دوم را که میخوانند، لبخند پست اولشان هنوز کامل نیست. خلاصه اگر سر سفره هفتسین داشتید با تلفنتان بازی میکردید و متوجه شدید ماهی قرمزها یک جوری نگاهتان میکنند، احتمالا فکرشان اینست که این طفلک بازه توجهش خیلی کوتاه است.
۲. هر بار که یک پیغام میگیرم که «با وجود اینکه نوشتههای شما طولانیه من میشینم و میخونم» که تقریبا پیغام هر روزه است، یه عرق سردی میشینه روی ستون فقرات. در مورد «مفهوم زندگی» هزاران ساله ملت صدها جلد کتاب نوشتهاند و من سه پاراگراف نوشتهام و یه عده نه چندان کمی فکر میکنند خیلی طولانی بود. حتی همین ده سال پیش، در دوران وبلاگ این نوشتهها طولانی حساب نمیشدند و چه بسا کوتاه هم بودند، بعد امروز بعد از پاراگراف دوم میگویند که بیش از این از شمس تبریزی مگو. وبسایتهای زمان ما را دیدهاید؟ همه شده فهرست: پانزده کاری که آدمهای موفق میکنند، ده کاری که برای لاغری لازم است، سیزده کاری که باید قبل از صبحانه انجام داد. همان فهرست را هم که باز میکنیم فقط تیترها را میخوانیم. قضیه انقدر جدی است که سیانان با آن عَلَم و کُتلش یه بخش گذاشته برای «پنج چیزی که امروز باید در مورد اخبار بدانید.». تقریبا هیچ چیزی تو دنیا به این اندازه نگرانم نمیکند. حتی تغییرات اقلیمی و خطر مقاوم شدن باکتریها در برابر آنتیبیوتیک. یعنی هر مشکلی را اگر قادر باشیم رویش تمرکز کنیم حل میکنیم ولی با بازه توجه هشت ثانیه زیاد امیدی ندارم. به جایش میترسم این اعتیاد به تلفن فردا بشود قصه سرطان و سیگار، ما هم برویم توی یک تبلیغ تلویزیونی در حالی که تمرکزمان را چند ثانیه بیشتر نمیتوانیم نگهداریم به نوباوگان بگوئیم که به ما گفته بودند این اینترنت آمده همه را به هم وصل کند، بعد تمرکزمان را از دست بدهیم و روی تبلیغ یک آهنگ غمناکی پخش کنند. این تبلیغ در آن حالت خوبی است که بخت یار باشد البته. اگر نباشد یک سریال آیینه عبرت طور درست میکنند و یک آتقی پیدا میکنند نقش ما را بازی کند.
۳. این وسطِ همه ماهی قرمزها آقای دکتر کل نیوپورت شده ماهی سیاه کوچولو و مدام دنبال دریا میگردد. کتاب «Deep Work» مینویسد و حرف از کارل یونگ و چی کی رولینگ میزند که یکی برای خودش با دست خودش یک کلبه ساخته بود که کسی مزاحمش نشود و آن دیگری توی هتل دور از اغیار کار میکند که بتواند تمرکز کند. بعد هم میگوید که اگر از شبکه اجتماعی درآمد ندارید، کلا در تمام شبکههای اجتماعی را ببندید و زندگیتان غنیتر میشود. ما هم نگاهش میکنیم و میگوییم: «ها؟ هشت ثانیه همان اول که دهانت را باز کردی گذشت. » و میدونم و یک کانال دیگر باز میکنیم و میرسیم به لبخندهای نیمه منعقد شده.
۴. این نوشته در مورد خودم حتی بیشتر از سایرین صادق است. یک راه پیدا کردم برای تمرکز و آتن هم نوشتن است. وقتی مینویسم قادرم تمرکز کنم. ولی همه زندگی که نمیشود در حال نوشتن بود. به هزار دلیل باید تمرکز کرد. درس و کار و خیلی مسائل دیگر. چندی پیش با همکارها یک باشگاه کتاب درست کرده بودیم و کتابی میخواندیم بینهایت کسلکننده. هر روز دو صفحه میخواندم و کتاب را میگذاشتم کنار و غری میزدم که این نویسنده هم با این کتاب نوشتنش. بعد دو روز با رفقا رفتیم تعطیلات یک ناکجاآبادی که از تمدن دور بود و برای دسترسی به اینترنت باید روی جاده خاکی پنج کیلومتر رانندگی میکردی. کتابی که سه ماه غر از کسلکننده بودنش میزدم را در یک روز خواندم و تمام شد، و تازه فهمیدم آن دردی که این همه مدت نمیگذاشت کتاب بخوانم عدم تمرکز بود.
۵. شبکههای اجتماعی وصلمان کردهاند ولی همزمان شدهاند آن تُنگ بلور یک سری ماهی قرمز. میرویم و میآییم و یک ثانیه بعد از خواندن جوکِ رفیقی، در مورد فوت پدر دومی مطلب میخوانیم و یک ثانیه بعدش عکسهای تعطیلات سومی را میبینیم و یک ثانیه بعدش از خشم چهارمی از تصمیم سیاستمداری باخبر میشویم. دل آدم به حال نورونهایی که توی مغز آدمی با این سرعت باید از یک شاخ به شاخ دیگر بپرند میسوزد. این عدم تمرکز از آن دردهاست که باید زودتر چاره کرد وگرنه دو صباح دیگر میآیم و مینویسم که از ماهی قرمز رسیدیم به گل سرخ. در این باره بیشتر خواهم خواند و بیشتر خواهم نوشت.
پ.ن. موقع تحقیق برای این نوشته متوجه شدم که چند وبسایت مراجع مقاله سه سال پیش مایکروسافت در مورد بازه توجه انسان و ماهی قرمز را بردهاند زیر سوال. با این وجود نوشته را دستکاری نکردم چون در اصل بحث تغییری ایجاد نمیکند. تا اطلاع ثانوی، ولی به عنوان فکت علمی به مسئله نگاه نکنید.